من حقیقتا خیلی خسته م. ده روزه رابطه م با علی تموم شده. بعد از سه جلسه مشاوره ازدواجِ طاقت فرسا، بعد از یک عالمه صحبت و بحث فرسایشی. بعد از یک دنیا تلاش و صبر و حوصله خرج کردن. خسته م چون امتحان ن دارم پس فردا و هیچوقت اینقدر غیر آماده و درس نخونده نبودم برای امتحان. امشب دو تا نمونه سوال زدم دیدم در حد پاسی هم نیستم حتی. روان پزشکم دوز داروی ضد افسردگی و اضطراب و وسواسم (!) رو پنجاه تا برد بالا. حالا شده صد و پنجاه. شبها با کلونازپام میخوابم و قبل از اینکه اثر کنه، یک ربع سعی یا شمس میخونم. من بعد از یک سال پر از شور و شوق و انرژی بودن حالا آوار شدم روی زمین. سپید که نباشه، نه از خونه بیرون میرم، نه غذا میخورم، نه هیچی. دلم میخواد برای همیشه بخوابم


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها