میپرسه اولین کشیک دردونه دکتر ساسان چطور بود و دو تایی ریسه میرن از خنده. یاد ارتوپدی دوره استاجری میوفتم که روی نزدیک ترین صندلی به دکتر میشستم و نوت برمیداشتم و شلوغ میکردم و بسیار مورد لطف دکتر بودم! البته این به دلیل علاقه م به ارتو یا دکتر نبود. اساسا من سر همه درمانگاه ها همینجوری بودم به جز اونهایی که اساتیدش تهدید جانی برامون محسوب میشدن. دلتنگ استاجری میشم و خوش گذشتن هاش. و در نهایت یکی از دلایل بهم خوردن رابطه م همین بود. بله اینکه من اکتیو بودم و سریع ارتباط میگرفتم و راحت برخورد میکردم. بهش چش غره میرم و میگم افتضاح بود. سراسر گند و کارای ناشیانه. از دست دادن عمل دکتر میم و گم کردن مریض!! بدون اتیکت و مُهر و در یک کلام فاجعه ای که دانشکده مارو انداخته وسطش. تنها نکته ای که کمی قشنگ بود پسربچه ده ساله ای بود که ساعدش شکسته بود و هیچ حسی جز گرسنگی نداشت انگار. هر بار از جلوی در اتاقش رد شده بودم صدام کرده بود و گفته بود خانوم دکتر میشه به من یه سِرُم غذا بزنین! و من غرق یاد گرفتن ابتدایی چیزها بودم و دست و پام رو دستکش و ماسک بسته بود. و یه سری پرستار ها و پرسنل که اینترنِ تازه کار براشون حکم سرگرمی داره و هیچ فرصتی رو برای سر کار گذاشتنش از دست نمیدادن.

توقعی که از اولین کشیک داشتم هندل کردن بخش به بهترین نحو نبود اما تصور هم نمیکردم برای گرفتن خط آزاد و تماس گرفتن با دکتر هم کمک بخوام.

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها