اطفالو گذروندیم. به سلامت! این روزا یه حال عجیبیم. خطرناکم، ترسناکم، تنوع طلبم، احساس یک نواختی میکنم. داریم وارد ماه دهم رابطمون میشیم. خوشحالم که اطفال تموم شد و حداقل روان و مریضاش یکم فراز و فرود ایجاد میکنه تو روحیه م. این اواخر اوضاع خراب و خطرناک شده بود با توجه به توجه یکی از بچه ها!
پنج ماهی هست خونه نرفتم، و پنج ساله که نهایت سفر کردنم بندر بوده.
قرصی که برای میگرن میخوردم رو نصف کرده دکترم به خاطر ریزش مویی که کلافه م کرده بود و سردردام که یه نمه بیشتر شده.
امروز وقت دکتر دارم. دو ماه از شروع درمان وسواسم میگذره. بهترم؟ نه زیاد! روحیه م اما بهتره، کمتر فکر میکنم، متمرکز تر درس میخونم، کمتر خونه میمونم، حال و حوصله ندار نیستم
دوس دارم حرف بزنم، اما بیشتر از اون دوس دارم برسم خونه، کولرو روشن کنم، پیراهنم رو بپوشم یه لیوان نوشابه که تا نصفش رو با یخ پر کردم با یه نخ سیگار بزنم بر بدن و تا همبرگرم میرسه رو مبل جلوی کولر لم بدم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها