به خودت میای و میبینی داری سوابق مریضو میخونی و میگه به جز دو بار اقدام به خودکشی و فرار از خونه و مصرف آیس و پر خطر سابقه دیگه ای نداره. و بعد مکث میکنی. چه سابقه دیگه ای میخوای؟
به خودت میای و میبینی دیگه بدون تعجب میگی خانم شونزده ساله متاهل با سابقه سقط یا خانم بیست ساله متاهل از ده سال پیش و بعد که تو ذهنت متوجه میشی ده سالگی ازدواج کرده هم تعجب نمیکنی، چون دوازده ساله ی باردار دیدی.
به خودت میای و جن و پری و ارواح برات عین شوخی شدن.
تو با یه آلپرازولام کله پا میشی و میبینی مریض صد تا میخوره هر شب. برای اغراق ننوشتم صد تا. گفتم دکتر فکر کنم یه صفر اشتباهه! گفت نه خانم دکتر دو تا صفرش درسته.
به خودت میای و میبینی ظهر اونقدر فکرت مشغوله و خسته ای که با روپوش رسیدی خونه!
وای میدونی؟ وقتی مریض درب و داغون خودکشی کرده رو خندون مرخص میکنی و نمیدونم تا آخر بخش وقت میخوام برای اینکه هضمش کنم فقط میدونم دارم به درمان های دارویی خیلی معتقد میشم و میبینم با چشم خودم زیر و رو شدن حال مریض و کیفیت زندگیش رو! تو هیچ بخشی اینقدر معنی بهبودی رو نفهمیده بودم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها